- داد رس
- قاصی، حاکم، کسیکه بداد ستمدیده ای برسد
معنی داد رس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به داد مظلوم رسیدن، رسیدگی به داد خواهی دادخواه محاکمه محاکمه
خواهان، عدالت و عدل و داد
دادجو، دادخواه، خواهان عدالت، درخواست کنندۀ عدل و داد
آنکه به داد مظلوم رسد، کسی که به دادخواهی رسیدگی کند. داور قاضی نشسته
کسی که به داد ستمدیده ای برسد و به دادخواهی کسی رسیدگی کند، دادرسنده، در علم حقوق قاضی، حاکم
قضاوت
عدل، احقاق، عدالت
احقاق
دردی که در ناحیه سر احساس شود، گرفتاری
مغرور و متکبر
آس بادی آسیایی که با باد گردد
آنچه که پیش از موقع مقرر بدست آید
خاک قرمز
عمل دادگر عدالت، حکومت به عدل و داد
اداره ای در دادگستری که تحت نظر داد ستان کار کند اداره مدعی عمومی یا دادسرای نظامی استان اداره ای در دادگستری که مرکب است از یک دادستان و یک دادیار برای هر شعبه پارکه استیناف. یا دادسرای شهرستان اداره ای در دادگستری که مرکب است یک دادستان و یک دادیار پارکه بدایت
کسی که حکم بسود او داده شده
عادل، دادگر، دادرس
قسمتی از اداره دادگستری شامل شعبه های بازپرسی که کارمندان زیر نظر دادستان کار می کنند
آنکه اجرای عدالت کند عادل، خدای تعالی، روز چهاردهم از ماههای ملکی
متصدی عدلیه رئیس قضات امیر داد میر داد
عمل دادپرس، دادخواهی
عمل دادگر، حکم کردن به عدل و داد
آنکه عدل ورزد و عدل و داد کند، دادگر
رس، نوعی خاک که از امتزاج آن با آب خمیری چسبنده حاصل می شود و می توان آن را به شکل های مختلف درآورد و به واسطۀ مواد خارجی به رنگ های زرد، سرخ، خاکستری، سبز، سیاه، سفید در می آید، رست
به داد کسی رسیدن، به دادخواهی دادخواه رسیدگی کردن، محاکمه
کسی که بکارها برسد آنکه کار را راه اندازد
یار رس مدد دهنده کمک دهنده
به داد مظلوم رسیدن، رسیدگی به دادخواهی دادخواه، محاکمه
قسمتی از ادارۀ دادگستری شامل شعبه های بازپرسی که کارمندان آن زیر نظر دادستان کار می کنند